۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۷

شبها بود چراغم از دود آه بی تو
چون شمع کشته دارم روز سیاه بی تو

او را ز صبح و شامم باشد دعای حیات
محرابم آسمان است ای قبله گاه بی تو

بر نقش پای هر کس از بی کسی زنم دست
دامن فشاند از من چون گرد راه بی تو

بینم به پرده چشم خاصیت کتان را
شبها اگر به مهتاب سازم نگاه بی تو

در کنج غم نشسته شب تا سحر به یادت
ریزم ز دیده انجم ای رشک ماه بی تو

دیوار خانه ام بود پیوسته تکیه گاهم
رفتی و رفت بر باد پشت و پناه بی تو

شاید که بر سر من روزی قدم گذاری
چون نقش پا نشینم سرهای راه بی تو

جرمی که سر زد ای شاه بر سیدا ببخشای
یعنی که زنده بودن باشد گناه بی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.