هوش مصنوعی: این شعر غم‌انگیز بیانگر احساس تنهایی و اندوه شاعر پس از جدایی از معشوق است. او با تصاویر طبیعی مانند غنچه، سرو، چمن و نسیم صبح، عمق درد فراق را توصیف می‌کند. اشیا و عناصر اطرافش نیز مانند چنگ شکسته، قدح سرنگون و چراغ تیره، همگی نشان‌دهنده‌ی نابسامانی درونی او هستند. شاعر حتی وطن را بدون معشوق، تنگ‌تر از زندان می‌داند و از بیان غم فراق ناتوان است. او خود را به کوهکنی تشبیه می‌کند که سرش زیر تیشه‌ست و در نهایت، از معشوق می‌خواهد بازگردد تا ویرانی‌های دلش را التیام بخشد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده‌ی ناشی از فراق است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۴۹۸

بیا که غنچه شد ای سرو من چمن بی تو
نسیم صبح فرورفت در کفن بی تو

شکسته چنگ و قدح سرنگون و تیره چراغ
رسیده است بلایی در انجمن بی تو

ز رفتنت به خود آسودگی نمی بینم
مرا ز بیضه بود تنگتر وطن بی تو

غم فراق تو انشا نمی توانم کرد
گره شده به زبان قلم سخن بی تو

ز دوریی تو شدم بر هلاک خود راضی
به پای تیشه نهم سر چو کوهکن بی تو

نفس چو غنچه کند در حریم دلتنگی
مراست خانه صیاد پیرهن بی تو

بنفشه خار و چمن خشک و سبزه بی مقدار
پریده رنگ ز گلهای یاسمن بی تو

ندیده بی تو رخ باغ روی خندیدن
نهاده غنچه گل مهر بر دهن بی تو

چو غنچه خاطر جمعی بود تو را این بس
نشسته ام به دل پاره پاره من بی تو

نهاده شیشه علم بر مزار پروانه
به شمع میکده فانوس شد کفن بی تو

چو سیدا دلم آورده رو به ویرانی
بیا بیا که خراب است حال من بی تو
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.