هوش مصنوعی: این شعر از عاشقانه‌های عرفانی است که در آن شاعر از دوری معشوق شکایت می‌کند و تأثیر این دوری را بر طبیعت و خودش توصیف می‌کند. معشوق مانند یوسف از آغوش شاعر رفته و اثر حضور او در همه جا دیده می‌شود. شاعر همچون بیمارانی است که در انتظار شفا هستند و معشوق را به مسیحا تشبیه می‌کند. شعر پر از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا است که احساس غم و تنهایی را به خوبی منتقل می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۵۰۸

تا ز پیش چشم من ای دشت‌پیما رفته‌ای
آتشی افگنده ‌ای در دشت و صحرا رفته‌ای

سرمه چشمی و نور چشم از من برده‌ای
یوسف مصری ز آغوش زلیخا رفته‌ای

سبز می‌گردد نهال شوخ در هر سرزمین
می‌دواند ریشه شمشاد تو هرجا رفته‌ای

مانده‌ای در انتظارت همچو بیماران مرا
از سر بالینم ای رشک مسیحا رفته‌ای

از چراغم آتش بی‌طاقتی گل می‌کند
در کدامین صحبت ای هنگامه‌آرا رفته‌ای

زردرویی می‌کشد خورشید از تنهاروی
زینهار غافل مشو از خود که تنها رفته‌ای

سیدا چون صورت دیوار گردیده است محو
تا ز پیش رویش ای آیینه‌سیما رفته‌ای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.