۸۸ بار خوانده شده
تا ز پیش چشم من ای دشتپیما رفتهای
آتشی افگنده ای در دشت و صحرا رفتهای
سرمه چشمی و نور چشم از من بردهای
یوسف مصری ز آغوش زلیخا رفتهای
سبز میگردد نهال شوخ در هر سرزمین
میدواند ریشه شمشاد تو هرجا رفتهای
ماندهای در انتظارت همچو بیماران مرا
از سر بالینم ای رشک مسیحا رفتهای
از چراغم آتش بیطاقتی گل میکند
در کدامین صحبت ای هنگامهآرا رفتهای
زردرویی میکشد خورشید از تنهاروی
زینهار غافل مشو از خود که تنها رفتهای
سیدا چون صورت دیوار گردیده است محو
تا ز پیش رویش ای آیینهسیما رفتهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آتشی افگنده ای در دشت و صحرا رفتهای
سرمه چشمی و نور چشم از من بردهای
یوسف مصری ز آغوش زلیخا رفتهای
سبز میگردد نهال شوخ در هر سرزمین
میدواند ریشه شمشاد تو هرجا رفتهای
ماندهای در انتظارت همچو بیماران مرا
از سر بالینم ای رشک مسیحا رفتهای
از چراغم آتش بیطاقتی گل میکند
در کدامین صحبت ای هنگامهآرا رفتهای
زردرویی میکشد خورشید از تنهاروی
زینهار غافل مشو از خود که تنها رفتهای
سیدا چون صورت دیوار گردیده است محو
تا ز پیش رویش ای آیینهسیما رفتهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.