۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۹

پنجه‌ام هرگز نرفته بر در کاشانه‌ای
نقش پای من ندیده آستان خانه‌ای

دامن زلف تمنا کی به چنگ آید مرا
نی زبان گفت‌و‌گو و نی اصول شانه‌ای

ساغر خود می‌برم پیش حباب از سادگی
تر نمی‌گردد ز دریاها لب پیمانه‌ای

بر در ارباب دولت نیست غیر از گردباد
پشّه‌ای بیرون نمی‌آید ز مهمانخانه‌ای

جود حاتم بر زبان سایلان گر بگذرد
می‌رسد در گوش این دون‌همتان افسانه‌ای

ای ز خود غافل مکن از اهل دنیا آرزو
کل دهند این طفل‌طبعان سنگ بر دیوانه‌ای

در دهان مردم غافل‌زبانِ هرزه‌گوی
جغد بی‌بالی‌ست افتادست در ویرانه‌ای

می‌روند آش خدایی گفته اهل روزگار
گر برآید دود آهی از درون خانه‌ای

خوشه‌چینان خرمن ناموس را آتش زنند
از دهان مور اگر ناگاه افتد دانه‌ای

سیدا پا از بنای خلق کوته کرده‌ام
می‌نماید پیش چشمم آسمان ویرانه‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.