۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۲

چهره افروخته همچون گل باغ آمده‌ای
ساغر باده به کف تازه دماغ آمده‌ای

چه کنم تا به لبت راه سخن بکشایم
تو که محجوب‌تر از غنچه باغ آمده‌ای

لاله‌زاری که دلم داشت خزان ساخته‌ای
بهر غارتگریی گلشن داغ آمده‌ای

گشته‌ای برق و به پروانه‌ام آتش زده‌ای
تند بادی شده بر قصد چراغ آمده‌ای

بلبل و فاخته را در قفس انداخته‌ای
تا تو ای سرو گل‌اندام به باغ آمده‌ای

تیغ خونین به میان سوده الماس به مشت
زده‌ای زخم و به دل پرسی داغ آمده‌ای

سیدا بر سر اقبال خود از بخت سیاه
سایه انداخته همچون پر زاغ آمد‌ه‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.