هوش مصنوعی: این شعر به استقبال شخصی به نام یوسف مصری می‌پردازد که از سفر بازگشته است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و تشبیهات فراوان، از نور چشمی، تازگی، و برکت حضور او سخن می‌گوید. همچنین، به تأثیر مثبت او بر محیط اطراف و خوشحالی ناشی از بازگشتش اشاره می‌کند.
رده سنی: 12+ این شعر دارای مفاهیم عمیق و تشبیهات ادبی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به آشنایی نسبی با ادبیات فارسی و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و اشارات تاریخی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۵۱۸

تا تو ای یوسف مصری ز سفر آمده‌ای
نور چشمی و در آغوش نظر آمده‌ای

کرده بال و پر خود فاخته پای‌اندازت
بس که چون سرو چمن تازه تر آمده‌ای

رفته بودی تو چو خورشید به کشورگیری
تاج زر بر سرو خنجر به کمر آمده‌ای

بحر و کان را کرمت از نظر انداخته است
پا نهاده به سر لعل و گهر آمده‌ای

شده از مقدم تو شهر گلستان ارم
بس که چون بوی گل و باد سحر آمده‌ای

ساکنان چمن از سایه تو بهره‌ورند
تو گل باغ مرادی و به دهر آمده‌ای

شود از بردن نام تو زبان شاخ نبات
همچو طوطی ز بیابان شکر آمده‌ای

بعد از این کلبه ما را نبود فکر چراغ
چهره پر نورتر از شمس و قمر آمده‌ای

بر لب تشنه من ریخته ای آب حیات
در کنار پدر ای جهان پدر آمده‌ای

سیدا شام و سحر فاتحه‌خوان بهر تو بود
لله الحمد سلامت ز سفر آمده‌ای
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.