۱۰۵ بار خوانده شده
مرا امشب چو زلف خود پریشان کردی و رفتی
به روی خویش چون آئینه میزان کردی و رفتی
تو را آورده بودم از برای حل مشکل ها
چو دیدی مشکل من بر خود آسان کردی و رفتی
کشیدی دامن خود از کفم ای لاله روی من
مرا چون داغ آتش در گریبان کردی و رفتی
روم چون گردباد و در بیابان ها وطن سازم
مرا مانند مجنون خانه ویران کردی و رفتی
نه بیند بعد از این پهلوی زارم خواب آسایش
به روی بسترم خار مغیلان کردی و رفتی
به داغ سینه مرهم جستم و الماس پاشیدی
گلستان مرا بر خاک یکسان کردی و رفتی
به چشم سیدا ای بی ترحم ای جفا پیشه
به جای توتیا ریگ بیابان کردی و رفتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به روی خویش چون آئینه میزان کردی و رفتی
تو را آورده بودم از برای حل مشکل ها
چو دیدی مشکل من بر خود آسان کردی و رفتی
کشیدی دامن خود از کفم ای لاله روی من
مرا چون داغ آتش در گریبان کردی و رفتی
روم چون گردباد و در بیابان ها وطن سازم
مرا مانند مجنون خانه ویران کردی و رفتی
نه بیند بعد از این پهلوی زارم خواب آسایش
به روی بسترم خار مغیلان کردی و رفتی
به داغ سینه مرهم جستم و الماس پاشیدی
گلستان مرا بر خاک یکسان کردی و رفتی
به چشم سیدا ای بی ترحم ای جفا پیشه
به جای توتیا ریگ بیابان کردی و رفتی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.