۱۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۶

گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی
سرو من از چمن نشو و نما می آیی

هر که از دور تو را دید جوان می گردد
تازه روز چون خضر از آب بقا می آیی

گل کند غنچه صفت خنده خود را پنهان
چون تو در پیرهن شرم و حیا می آیی

کوچه باغ نظرم گشته لبالب ز گلاب
عرق آلوده چو شبنم ز کجا می آیی

هر که در کوچه تو را دید مرا می گوید
بی محابا به سر کوی بلا می آیی

ز غزالان حرم آهوی مشکین شده اند
دامن افشان ز بیابان خطا می آیی

کعبه و بتکده بر دامنت آویخته اند
به طواف دل بیچاره ما می آیی

خم شده قامتم از بار غمت چون محراب
بهر پرسیدنم از بهر خدا می آیی

سیدا بس که سبکروح تر از برگ گلی
در چمن پیشتر از باد صبا می آیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.