هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی، بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ اسرار وجود، معانی نهان، و ارتباطش با عالم هستی است. شاعر از مفاهیمی مانند گوهر اسرار، بحر معانی، طوفان خرد، و دریای سخن استفاده کرده تا عظمت درونی خود و پیوندش با جهان را نشان دهد. او همچنین به عشق، خرد، و جستجوی حقیقت اشاره میکند و خود را درگیر مفاهیم متعالی میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲
صدف گوهر اسرار نهان گوش من است
چشمه بحر معانی قدح هوش من است
موج طوفان خرد جنبش آغوش من است
شور دریای سخن از دل پرجوش من است
قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
برده فکرم گرو از تازه خیالان جهان
بلبلم ساخته در گلشن فیاض دکان
همچو بو کی شود از پیرهن غنچه عیان
معنی بکر که در پرده غیب است نهان
بی تکلف همه شب دست در آغوش من است
نکته سنجان جهانند لبالب ز حسد
نیست بر صفحه اوراق من اندیشه بد
هر شب از خانه من آمده جویند مدد
هر خیالی که برو فخر کنند اهل خرد
در شبستان خرد خواب فراموش من است
تا من خسته برون آمدم از ملک عدم
شده از طاعت من ابروی محراب علم
گر چه در دهر سخرخیزترم از شبنم
زاهدی نیست به عیاریی من در عالم
این ردا پرده کلیمیست که در گوش من است
می کشم شب همه شب ناله به آهنگ درا
ماه و خورشید نسازند به من چون و چرا
جای رخش طلبم کی بود این کهنه سرا
آسمان حلقه فتراک بود صید مرا
لامکان منزل سهم سفر هوش من است
شفق از رنگ رخ مهوش من خاسته است
آفتاب از نفس بی غش من خاسته است
برق تیریست که از ترکش من خاسته است
چرخ دودیست که از آتش من خاسته است
خاک گردیست که افشانده پاپوش من است
سیدا هست طلبگار من از هر جانب
طبع من تا شده بر معنی رنگین طایب
خامه ام برده دل از حاضر و هم از غایب
نرسد چون سخن من به دو عالم صایب
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
چشمه بحر معانی قدح هوش من است
موج طوفان خرد جنبش آغوش من است
شور دریای سخن از دل پرجوش من است
قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
برده فکرم گرو از تازه خیالان جهان
بلبلم ساخته در گلشن فیاض دکان
همچو بو کی شود از پیرهن غنچه عیان
معنی بکر که در پرده غیب است نهان
بی تکلف همه شب دست در آغوش من است
نکته سنجان جهانند لبالب ز حسد
نیست بر صفحه اوراق من اندیشه بد
هر شب از خانه من آمده جویند مدد
هر خیالی که برو فخر کنند اهل خرد
در شبستان خرد خواب فراموش من است
تا من خسته برون آمدم از ملک عدم
شده از طاعت من ابروی محراب علم
گر چه در دهر سخرخیزترم از شبنم
زاهدی نیست به عیاریی من در عالم
این ردا پرده کلیمیست که در گوش من است
می کشم شب همه شب ناله به آهنگ درا
ماه و خورشید نسازند به من چون و چرا
جای رخش طلبم کی بود این کهنه سرا
آسمان حلقه فتراک بود صید مرا
لامکان منزل سهم سفر هوش من است
شفق از رنگ رخ مهوش من خاسته است
آفتاب از نفس بی غش من خاسته است
برق تیریست که از ترکش من خاسته است
چرخ دودیست که از آتش من خاسته است
خاک گردیست که افشانده پاپوش من است
سیدا هست طلبگار من از هر جانب
طبع من تا شده بر معنی رنگین طایب
خامه ام برده دل از حاضر و هم از غایب
نرسد چون سخن من به دو عالم صایب
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.