هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. در آن از توصیف زیباییهای معشوق، درد فراق، اشتیاق وصال، و حالات روحی عاشق سخن میرود. شاعر از نگاه معشوق، زلف او، و رفتارهایش به وجد میآید و در عین حال از تغافل و دوری او مینالد. همچنین، در ابیاتی از مستی و جوانی نیز یاد میشود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و گاه با اشاره به مستی و حالات روحی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناتوانی از فراق و جانفشانی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۸
مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
فتنه با نگاه تو گرم همعنانی هاست
تا تو در جهان باشی وصف غنچه گل چیست
پیش نکهت زلفت گفتگوی سنبل چیست
سوی ما نمی بینی باعث تأمل چیست
ای هلاک خویت من این همه تغافل چیست
وی خراب چشمت من این چه سرگرانی هاست
اشک حسرت از چشم همچو جویبار آید
غم بغل کشا چون موج بر سر کنار آید
به که یی گل رویت مرگم آشکار آید
دورم از وصال تو زندگی چه کار آید
جان به لب نمی آید این چه سخت جانیهاست
همچو صورت دیوار گشته ایم حیرانت
یک نظر نمی سازی جانب اسیرانت
خانه کرده در دلها غنچه های پیکانت
سینه ها مشبک شد از خدنگ مژگانت
حال ما نمی پرسی این چه مهربانیهاست
با چنین قد و رخسار شمع انجمن باشی
سجده می توان کردن گر به یک سخن باشی
چند با لب خندان رونق چمن باشی
ای خوش آنکه همچون گل در کنار من باشی
با نگاه جانسوزت وه چه کامرانی هاست
شیشه و قدح در دست بر دعای خم افتم
سر برهنه چون ساغر پیش لای خم افتم
گر به جستجوی می در قفای غم افتم
گر سبو زنم بر سنگ گه به پای خم افتم
ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست
سوی کوچه معشوق سیدا دویدن چیست
داغ تازه گل کردست ناله بر کشیدن چیست
چون سپند گرم از جا هر نفس پریدن چیست
زخم کارئی خوردی صایبا طپیدن چیست
یار بر سرت آمد وقت جانفشانی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
فتنه با نگاه تو گرم همعنانی هاست
تا تو در جهان باشی وصف غنچه گل چیست
پیش نکهت زلفت گفتگوی سنبل چیست
سوی ما نمی بینی باعث تأمل چیست
ای هلاک خویت من این همه تغافل چیست
وی خراب چشمت من این چه سرگرانی هاست
اشک حسرت از چشم همچو جویبار آید
غم بغل کشا چون موج بر سر کنار آید
به که یی گل رویت مرگم آشکار آید
دورم از وصال تو زندگی چه کار آید
جان به لب نمی آید این چه سخت جانیهاست
همچو صورت دیوار گشته ایم حیرانت
یک نظر نمی سازی جانب اسیرانت
خانه کرده در دلها غنچه های پیکانت
سینه ها مشبک شد از خدنگ مژگانت
حال ما نمی پرسی این چه مهربانیهاست
با چنین قد و رخسار شمع انجمن باشی
سجده می توان کردن گر به یک سخن باشی
چند با لب خندان رونق چمن باشی
ای خوش آنکه همچون گل در کنار من باشی
با نگاه جانسوزت وه چه کامرانی هاست
شیشه و قدح در دست بر دعای خم افتم
سر برهنه چون ساغر پیش لای خم افتم
گر به جستجوی می در قفای غم افتم
گر سبو زنم بر سنگ گه به پای خم افتم
ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست
سوی کوچه معشوق سیدا دویدن چیست
داغ تازه گل کردست ناله بر کشیدن چیست
چون سپند گرم از جا هر نفس پریدن چیست
زخم کارئی خوردی صایبا طپیدن چیست
یار بر سرت آمد وقت جانفشانی هاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.