هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین از عشق نافرجام، هجران و رنجهای عاشق سخن میگوید. شاعر از درد فراق، اشکهای بیپایان و آرزوهای بربادرفته مینالد و به تصاویری مانند آتش دل، اشک حسرت و بینشانی اشاره میکند. در نهایت، او به ناتوانی خود در رسیدن به معشوق اعتراف میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق، دردهای عاشقانه و مفاهیم شاعرانهای است که ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۹
می وصل دادم از کف غم دردسر گرفتم
تب هجر زد شبیخون ره چشم تر گرفتم
به دل شراره افشان قدر شرر گرفتم
همه تن ز آتش دل چو چنار در گرفتم
ز دلم خبری نداری ز دلت خبر گرفتم
به جهان نمانده هرگز قدری ز مهربانی
سر خود کشیدم آخر به دیار بی نشانی
به هوای شاهبازی ز کمال ناتوانی
پر و بال می نمودم چو تذرو بوستانی
تو به عشوه رخ نمودی کمی بال و پر گرفتم
سر خویش پیر کنعان به میان پیرهن زد
ز دو دیده اشک حسرت به چراغ انجمن زد
به هوای مصر یوسف کف پای بر وطن زد
دم واپسین زلیخا به همین ترانه تن زد
که به جذبه محبت پسر از پدر گرفتم
همه عمر طفل اشکم به دو دیده بود حاضر
دل خسته ام غم خود به کسی نکرد ظاهر
ز غم قد تو بودم به نهال سرو شاکر
ز دراز آرزویی من و دست کوته آخر
نه تو را به برکشیدم نه دل از تو برگرفتم
دل غیر کرده روشن به کرشمه تجلی
رخ سیدا ز غیرت شده آشنا به سیلی
منشین دگر چو مجنون به خیال وصل لیلی
به تلاش گوش منجر نشوی بدین تسلی
که ز فرقدان جوزا کله و کمر گرفتم
تب هجر زد شبیخون ره چشم تر گرفتم
به دل شراره افشان قدر شرر گرفتم
همه تن ز آتش دل چو چنار در گرفتم
ز دلم خبری نداری ز دلت خبر گرفتم
به جهان نمانده هرگز قدری ز مهربانی
سر خود کشیدم آخر به دیار بی نشانی
به هوای شاهبازی ز کمال ناتوانی
پر و بال می نمودم چو تذرو بوستانی
تو به عشوه رخ نمودی کمی بال و پر گرفتم
سر خویش پیر کنعان به میان پیرهن زد
ز دو دیده اشک حسرت به چراغ انجمن زد
به هوای مصر یوسف کف پای بر وطن زد
دم واپسین زلیخا به همین ترانه تن زد
که به جذبه محبت پسر از پدر گرفتم
همه عمر طفل اشکم به دو دیده بود حاضر
دل خسته ام غم خود به کسی نکرد ظاهر
ز غم قد تو بودم به نهال سرو شاکر
ز دراز آرزویی من و دست کوته آخر
نه تو را به برکشیدم نه دل از تو برگرفتم
دل غیر کرده روشن به کرشمه تجلی
رخ سیدا ز غیرت شده آشنا به سیلی
منشین دگر چو مجنون به خیال وصل لیلی
به تلاش گوش منجر نشوی بدین تسلی
که ز فرقدان جوزا کله و کمر گرفتم
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.