۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

بستم از غیر چو یوسف دل هر جایی را
دادم از دست گریبان زلیخایی را

پاره کردم چو گل این جامه خودرایی را
تا ز غم چاک زدم جیب شکیبایی را
عشق بنمود به من کوچه رسوایی را

بس که چون سرو چمن در همه جا معتبری
چون پری در نظر اهل جهان جلوه گری

گه گل سرخ گهی لاله و گه نیلوفری
هر دم ای شاخ گل تازه به رنگ دگری
از که آموخته یی این همه رعنایی را

کنج ماتمکده از بزم حریفان خوشتر
از تماشای جهان گوشه زندان خوشتر

مرگ از صحبت این قوم پریشان خوشتر
زیر خاکم ز ملاقات رقیبان خوشتر
به جهانی ندهم گوشه تنهایی را

شب که نظاره خورشید جمالت کردم
مرغ دل در گرو دانه خالت کردم

سر خود خاک کف پای خیالت کردم
قدم از فرق به سودای وصالت کردم
از قدم فرق نکردم سر سودایی را

سیدا دست کش از زلف سمن سای دگر
چشم خود پوش ز رخساره زیبای دگر

سر خود فرش مکن زیر کف پای دگر
مشفقی از قدم یار مرو جای دگر
که قبولی نبود بنده هر جایی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.