۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰

جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست
بهر تو جز در آینه شبه و نظیر نیست

تا بوی طرهٔ تو و زد بر مشام جان
حاجت بمشک و عنبر و عود و عبیر نیست

چشم تو تا کشید ز ابرو کمان بر سر
یکدل بشهر نیست که آماج تیر نیست

ناصح مرا مگو که مرو در قفای یار
زیرا که اختیار بدست اسیر نیست

زحمت چه می بری بعلاج من ای طبیب
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست

در پای دوست میر چو دانی که عاقبت
کس را بروزگار ز مردن گزیر نیست

در راه عشق راه به منزل نمی برد
آنکس که خار و خاره بپیشش حریر نیست

زاهد به میکشان دهد ار نسبت مجاز
بیچاره چون کند بحقیقت بصیر نیست

یاری گزید از همه خلق جهان صغیر
کارش دگر به کار صغیر و کبیر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.