۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸

ایهاالناس اینجهان را نیم جو مقدار نیست
جز متاع درد و محنت اندر این بازار نیست

شد مقصر آدم و حق در جهانش جای داد
پس جهان زندان و در زندان بجز آزار نیست

گر بیابم صد زبان وز هر زبان در هر نفس
صد هزارش شکوه گویم جای هیچ انکار نیست

گفتمت این دهر خصم دوستان خود بود
دوستی با خصم کار مردم هشیار نیست

این عجوز بیوفا را چاره نبود جز طلاق
ورنه کس ایمن ز کید و مکر این مکار نیست

یکدم از خواب گران بیدار شو تا کی ترا
طعنه زن باشند بیداران که این بیدار نیست

هیچ در هیچ است اسباب جهان اندر جهان
این سخن پوشیده بر چشم الوالابصار نیست

صاحب آثاران دنیا را چه پیش‌ آمد که حال
هیچ یکشان را بجا آثاری از آثار نیست

حالیا جبریل جانرا بال استغفار ده
چون که عزرائیل آمد جای استغفار نیست

اندکی در فکر استغنای یوم الفقر باش
چند میگوئی چرا‌ام وال من بسیار نیست

رو قناعت کن صغیرا تا که کار آسان شود
گر تو آسان گیرباشی کارها دشوار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.