۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

دیدی چگونه عزم سفر آن نگار کرد
آسان گذشت و سخت بما روزگار کرد

غم درد رنج غصه تعب گریه ناله آه
ما را به این دو چار برفت و دچار کرد

زنجیر زلف یار بنازم که یک نظر
هر عاقلش بدید جنون اختیار کرد

با عشق هیبتی است که هر جا زره رسید
از آن مقام عقل و دل و دین فرار کرد

بی علم از عمل نبری صرفه ای عزیز
آن مزد کار یافت که دانسته کار کرد

خواهی نجات هر دو جهان بایدت بدل
کامل ولای حیدر دلدل سوار کرد

شاهی که از گدائی درگاه او صغیر
بر خسروان روی زمین افتخار کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.