هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از عشق بیقید و شرط، فراموشی همه چیز به خاطر معشوق، و بیتوجهی به پند دیگران سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات زیبا، مانند مقایسه خود با مجنون و معشوق با لیلی، عمق عشق خود را نشان میدهد. همچنین، او از رنجهای عشق و امید به وصال معشوق میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۳۲۷
تا بدام تو من ای جان جهان افتادم
کرد عشق تو ز قید دو جهان آزادم
هر قدر درس کهام وخته بود استادم
الف قامت رعنای تو برد از یادم
تا چو طوطی همه جا شرح دهم قند لبت
از خیال رخت آئینه ببر بنهادم
نشنودم پند کسان گر همه باشد پدری
من بروی تو صنم عاشق مادر زادم
باز مانند ملایک همه شب از تسبیح
بس رود بی مه رویت بفلک فریادم
خواهی از من تو بهر عشوه دلی من چکنم
داشتم یکدل و در عشوهٔ اول دادم
از سر این تن خاکی بهوایت چو غبار
خواستم تا که بکوی تو رساند بادم
تا رخ و زلف و قدت دیدهام ای غنچه دهان
بیخبر از گل و از سنبل و از شمشادم
تو ز گیسوی سیه لیلی و من مجنونم
تو بشیرین دهنی شهره و من فرهادم
گرمن از تیشهٔ همت بکنم ریشهٔ کوه
تیشهٔ عشق تو آخر بکند بنیادم
تا گرفتی بدلم خانه خرابم کردی
کی پس آخر کنی ای خانه خراب آبادم
بده از وصل رخ و قامت خود کام مرا
تا نمایی ز غم روز قیامت شادم
برق بیداد کسی خرمن من سوخت صغیر
که از او کس نتواند بستاند دادم
کرد عشق تو ز قید دو جهان آزادم
هر قدر درس کهام وخته بود استادم
الف قامت رعنای تو برد از یادم
تا چو طوطی همه جا شرح دهم قند لبت
از خیال رخت آئینه ببر بنهادم
نشنودم پند کسان گر همه باشد پدری
من بروی تو صنم عاشق مادر زادم
باز مانند ملایک همه شب از تسبیح
بس رود بی مه رویت بفلک فریادم
خواهی از من تو بهر عشوه دلی من چکنم
داشتم یکدل و در عشوهٔ اول دادم
از سر این تن خاکی بهوایت چو غبار
خواستم تا که بکوی تو رساند بادم
تا رخ و زلف و قدت دیدهام ای غنچه دهان
بیخبر از گل و از سنبل و از شمشادم
تو ز گیسوی سیه لیلی و من مجنونم
تو بشیرین دهنی شهره و من فرهادم
گرمن از تیشهٔ همت بکنم ریشهٔ کوه
تیشهٔ عشق تو آخر بکند بنیادم
تا گرفتی بدلم خانه خرابم کردی
کی پس آخر کنی ای خانه خراب آبادم
بده از وصل رخ و قامت خود کام مرا
تا نمایی ز غم روز قیامت شادم
برق بیداد کسی خرمن من سوخت صغیر
که از او کس نتواند بستاند دادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.