هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زیبایی و عظمت شمسه‌ایوان عصمت و چراغ دودمان نعمت‌الله سخن می‌گوید. سپس به توصیف تأثیرات منفی سودا (اندوه یا بیماری روحی) بر فرد می‌پردازد و بیان می‌کند که چگونه سودا به تدریج فرد را به سمت نابودی می‌کشاند. در نهایت، شعر به این نتیجه می‌رسد که سودا بدون دلیل به فرد راه یافته و او را به قصد جان خود وادار کرده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند اندوه و نابودی روحی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳۸ - دریغ

دریغ از شمسهٔ ایوان عصمت
که تا جاوید رخ پنهان نموده

چراغ دودمان نعمت الله
که شمعش مهر بود و ماه دوده

صبا کو کز حریم عفت او
به جای گرد بر وی مشک سوده

که تابر جای خرمن خرمن مشک
ز خاکستر ببیند توده توده

فلک گو خاک بر سر کن که دورش
ز تارک افسر دولت ربوده

زمان بر باد ده گو خرمنش را
که گیتی کشت اقبالش دروده

یکی آیینه بود از جوهر روح
ولیک از رنگ سودا نا زدوده

به قصد او چو سودا خصم جانی
ز پاسش دیدهٔ حکمت غنوده

به هر زهری که ره می‌برده سودا
مزاجش را به آن می‌آزموده

چو می‌دیده که تیغش کارگر نیست
به آن شغل اهتمامش می‌فزوده

به کارش کرده زهری آخر کار
که جز جان دادنش درمان نبوده

اگر می‌بست بر خود راه سودا
در این فتنه کی می‌شد گشوده

نکرده هیچ کس با دشمن خویش
چنین بی وجه کار ناستوده

به هر جا گوش کرده بهر تاریخ
زمانه این دو مصرع را شنوده:

چه داده بی سبب سودا به خود راه
چه بیجا قصد جان خود نموده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷ - ماندهٔ بابا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹ - دریغ از جان قلی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.