۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

شمع! بنشین ز طربخانه پروانه جدا
ترک فانوس مکن،گور جدا، خانه جدا

تا لب شیشه به صد بوسه نگردد ضامن
لب ساغر نشود از لب جانانه جدا

شانه و زلف به هم تا سر الفت دارند
می کند خون به دلم، زلف جدا، شانه جدا

بس که ناراستی از ساغر دوران گل کرد
همچو نرگس نکنم دست ز پیمانه جدا

بوی آبادی اگر پا نگذارد به میان
چون خرابی، نشود جغد ز ویرانه جدا

در قفس تا نکنم زمزمه با خاطر جمع
داد صیاد به من آب جدا، دانه جدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.