۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲

دارم از سرچشمه، رو در دشت حیرانی چو آب
گاه شهری می شوم، گاهی بیابانی چو آب

قمریان همدوش سرو و بلبلان دمساز گل
من ندیدم زین گلستان غیر حیرانی چو آب

در تکبر همچو خاکی، در سبکروحی چو باد
آتشی در قتل ما، در پاکدامانی چو آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.