۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۲

لب تر نکنم ز آب خضر تا می ناب است
چون شیشه، مرا خانه تن وقف شراب است

بی گل، نفسی بلبل ما زنده نماند
در فصل خزان، زنده به امید گلاب است

آیینه که هرگز نگذارد مژه برهم
بی دیدن رخسار تو سرچشمه خواب است

ما را ز جفای ره امید برآورد
خضری که درین بادیه دیدیم، سراب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.