۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۶

آن وحشی ام که هرگز، آرام را ندیدم
با دانه برنخوردم تا دام را ندیدم

دل گفت آن پریوش، استاده بر لب بام
رفتم به کوچه گردی، آن بام را ندیدم

در راه کعبه وصل، کز هر طرف صفا بود
کردم چو آینه سعی، احرام را ندیدم

گفتا که می فرستم، یک بوسه ات به پیغام
من بوسه از که گیرم، پیغام را ندیدم

رفتم به دشت کآید بهرام گور پیشم
گوری به پیشم آمد، بهرام را ندیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.