۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۷

بشکفته صد رنگ گلهای داغم
در سیر گل نیست حاجت به باغم

هجر تو امشب آتش به دل زد
برخاست چون شمع دود از دماغم

یک گل نچیدم از باغ وصلت
دست تهی کرد چون لاله داغم

تا خون روان شد از گوش مینا
طفلانه ترسید چشم ایاغم

چون شمع تصویر از بی فروغی
هرگز نیفتاد گل بر چراغم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.