هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و فراق معشوق مینالد. گلهای داغش نماد رنجهای اوست و باغ بیثمرش نشاندهندهی نرسیدن به وصال یار. او خود را مانند شمعی میداند که در آتش عشق میسوزد و دودش به آسمان میرود. با وجود همهی این رنجها، حتی یک گل هم از باغ وصل نچیده و دستش همچون لالهای داغ، تهی است. درد فراق چنان شدید است که گویی از گوش مینا خون جاری شده و چشمهایش از ترس این صحنه، کودکانه میلرزند. شاعر در پایان تأکید میکند که مانند شمعی بیفروغ، هرگز گلی بر چراغش ننشسته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادها و تصاویر شعری مانند 'گلهای داغ'، 'خون روان از گوش مینا' و 'شمع بیفروغ' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۹۷
بشکفته صد رنگ گلهای داغم
در سیر گل نیست حاجت به باغم
هجر تو امشب آتش به دل زد
برخاست چون شمع دود از دماغم
یک گل نچیدم از باغ وصلت
دست تهی کرد چون لاله داغم
تا خون روان شد از گوش مینا
طفلانه ترسید چشم ایاغم
چون شمع تصویر از بی فروغی
هرگز نیفتاد گل بر چراغم
در سیر گل نیست حاجت به باغم
هجر تو امشب آتش به دل زد
برخاست چون شمع دود از دماغم
یک گل نچیدم از باغ وصلت
دست تهی کرد چون لاله داغم
تا خون روان شد از گوش مینا
طفلانه ترسید چشم ایاغم
چون شمع تصویر از بی فروغی
هرگز نیفتاد گل بر چراغم
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.