۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۲

خدایا آن صنم را مایل حسن آزمایی کن
چراغم را زرویش دودمان روشنایی کن

ز خاک قتلگاه عافیت بر من فشان گردی
لباس عیدی ام را سرخ چون دست حنایی کن

نگشتم از ازل در هیچ کاری قابل تحسین
اگر گویم مسلمانم، تو کافرماجرایی کن

هوس بر من شد از زلف بتان هر سو کمند افکن
تو این صید گرانجان را سبکپای رهایی کن

نیم از خویش غافل، می شناسم خونی خود را
به قتلم در لباس هر که خواهی خودنمایی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.