هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از درد و محنت خود میگوید و عشق را تاج سر خود میداند. او از روزگار و گردون شکایت دارد که با هجران و درد همراه است. همچنین، از ترس آتش درون و گرمای جگر سخن میگوید و از گردون میخواهد که وجودش را نابود نکند. در نهایت، اشاره میکند که درمان درد او در نسخهای بیارزش نهفته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه همراه با درد و رنج است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۸
ما شاه محنتیم و دهد عشق تاج ما
گردون ز جنس درد فرستد خراج ما
چون دم زنم ز صبح وصالت که روز حشر
بیعت گرفته است ز شبهای داج ما
ترسم که در دماغ وجود آتش افکند
ز ینسان که باز گرم جگر شد مزاج ما
گردون که صبح صحبت ما شام هجر کرد
گو روغن وجود مکن در سراج ما
اشراق ما و درد که دکان روزگار
زان نسخه مفلس است که دارد علاج ما
گردون ز جنس درد فرستد خراج ما
چون دم زنم ز صبح وصالت که روز حشر
بیعت گرفته است ز شبهای داج ما
ترسم که در دماغ وجود آتش افکند
ز ینسان که باز گرم جگر شد مزاج ما
گردون که صبح صحبت ما شام هجر کرد
گو روغن وجود مکن در سراج ما
اشراق ما و درد که دکان روزگار
زان نسخه مفلس است که دارد علاج ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.