۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

این زمینی ست که جولانگاه جانان بوده ست
در تن از جلوه ی جانان منش جان بوده است

این زمینی ست که از نور جمال ورخ دوست
آفتابش خجل از ریگ بیابان بوده است

این مدینه ست همانا که حریم حرمش
کعبه ی حاجت این گنبد گردان بوده است

این زمینی ست که از غیرت خاک چمنش
آتش اندر جگر چشمه ی حیوان بوده است

این زمین داوری کشور امکان کرده ست
این زمین سجده گه روضه ی رضوان بوده است

بارها پیش درش چرخ برین برده نماز
بارها عقل کلش نایب و دربان بوده است

اندرین کوی گرد است که چون نور بصر
خانه افروز جلیدیه ی امکان بوده است

ابر تا بر سر او سایه فکن گشته زشرم
زیرسیلاب عرق غرقه ی طوفان بوده است

خجلت از ذره ی خاک حرمش برده سحاب
گر همه مهر و مهش قطره ی باران بوده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.