۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

ای که گویی ما به زهد از خود حجاب افکنده‌ایم
رو که ما سجاده تقوی بر آب افکنده‌ایم

مردمان دیده را ما در شب آسودگی
بسترِ خارِ مغیلان وقت خواب افکنده‌ایم

بهر خونِ ما خدا را دل مرنجان غمزه را
ما کتان زندگی در ماهتاب افکنده‌ایم

ساغر تو باد پر می ما به جام آفتاب
جای می از شیشه دل خون ناب افکنده‌ایم

ز آتش دوزخ نگردد خشک و ما از سادگی
رخت خون‌آلود خود در آفتاب افکنده‌ایم

این خسیسان محرم عشاق صافی‌دل نیند
درپذیر اشراق اگر بر رخ نقاب افکنده‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.