۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲

چنان ز آتش دل سینه مشتعل کردم
که جان آتش سوزنده را خجل کردم

بیا که بی تو دعایم به آسمان نرسد
ز بس که راه فلک ز آب دیده گل کردم

مکن تأمل و در خانه دل آتش زن
به چند ارزد ویرانه جا بهل کردم

چنان ز درد دل امشب به دوست نالیدم
که درد را ز دل خویش منفعل کردم

هزار خرمن آتش فکندم اندر دل
بیا ببین که چه با روزگار دل کردم

دلی که مایه ی دکان عیش بود اشراق
منش نثار یکی شوخ دل گسل کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.