۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴

چه ریزد شعله ی غم جای می در جام من
ساقی آتش مزاج از بخت بد فرجام من

گل مچین ای بوالهوس از گلشن آغاز عشق
پند گیر ای ساده دل از آتش انجام من

خون دل با خاکم آمیزند تا بشناسد ار
بگذرد روزی به خاکم یار خون آشام من

بوالهوس در بزم عشرت با تو کی داند که شب
بر چه سان آید غم عشق از در و از بام من

ای که در جامم به جای باده آتش ریختی
دور بادت صبح عیش از تیرگی شام من

یک سر مو از تو سر تا پایم آسایش ندید
گر چه مویی نیست بی مهر تو بر اندام من

دل چو بستم در تو دانستم که این صباغ عشق
خام بست از روز اول رنگ کار خام من

عنکبوت بختم آخر هرزه تاری می تند
تو به رخ خورشید حسنی نائی اندر دام من

راه اقلیم قبول خاطرت طی کردمی
سیر اگر چون مهر و مه بودی نصیب کام من

گفتی اشراق از غمش خواهم صبوری پیشه کرد
آری آری بر امید جان بی آرام من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.