هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق بی‌اختیار، تسلیم در برابر معشوق، و بی‌قراری ناشی از عشق سخن می‌گوید. شاعر از زلف یار، مستی نگاهش، و بی‌قرار بودن در عشق می‌نویسد و مقایسه‌ای بین عاشقان و زاهدان انجام می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳

دل نداد از دست یک مو زلف یار خویش را
تا سیه کرد از کشاکش روزگار خویش را

اختیاری بهر عاشق نیست در فرمان عشق
تا قلم بکشیم بر سر اختیار خویش را

گرفتم تا صبح محشر مست از آن چشم خمار
نشکنم جز با همان ساغر خمار خویش را

خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام
بینم اندک چون به راه او نثار خویش را

بی‌قرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش
می‌دهد بر بی‌قراری‌ها قرار خویش را

زاهدان از یاد جنّت مست و ما از عشق یار
هر کسی در بوته سنجد عیار خویش را

تیر مژگانت صفی را بر نشان افکند و خست
بازگیر از خاک چو افکندی شکار خویش را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.