هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر عرفانی و اخلاقی است که بر لذتگرایی، رهایی از تعلقات دنیوی، و عشق الهی تأکید دارد. شاعر توصیه میکند که از زندگی لذت ببرید، از ریا دوری کنید، و به عشق و معنویت روی آورید. همچنین، از زهد ریاکارانه پرهیز کرده و به سادگی و آزادگی دعوت میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مصرف شراب (نمادین در عرفان) و مفاهیم پیچیدهتر عشق الهی نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۳
دلا بموسم گل باده نوش و خندان باش
بده بنوش لبی خاطر و سخندان باش
به پیش از آنکه ز خاکت زمین شود آباد
بهل عمارت دنیا بخاک و ویران باش
هلاک غمزه ساقی بدور جام شدن
اشارت است که ایمن زکید دوران باش
رموز صومعه سر بسته گویمت هشدار
مکن ریا و قدح نوش و یار مستان باش
ز گرد زهد فشاندن چه سود دامن دلق
بیفکن این تن و فارغ ز دلق و دامان باش
نرفت خرقه تقوی برهن باده فروش
چنین لباس بآتش بسوز و عریان باش
سخن ز زلف و رخ اوست در ولایت عشق
بقید این دو مجرد ز کفر و ایمان باش
پیام زلفش دیوانه بگوشم گفت
که چند طالب جمعیتی پریشان باش
بجسم طاعت جانانت از گران جانیست
پینثار وی از پای تا بسر جان باش
ز طعن خلق مرنج ار ترا بفقر رهی است
در این عمل یم زخار و مهر تابان باش
مبین بخلق که این یارو آن یک اغیار است
بکشت عارف و علمی چو ابرنیسان باش
بکوی میکده رندن غلام پیمانند
تو نیز بر سر پیمانه بند پیمان باش
مقام فقر و فنار را بسلطنت مفروش
گدای کوی خرابات باش و سلطان باش
دو گام باشد اگر ره قلندرانه روی
باین دو گام برون از وجوب و امکان باش
صفی مده بدری جان که بر تو جان ندهند
بر آستانه جانان بمیر و جانان باش
بده بنوش لبی خاطر و سخندان باش
به پیش از آنکه ز خاکت زمین شود آباد
بهل عمارت دنیا بخاک و ویران باش
هلاک غمزه ساقی بدور جام شدن
اشارت است که ایمن زکید دوران باش
رموز صومعه سر بسته گویمت هشدار
مکن ریا و قدح نوش و یار مستان باش
ز گرد زهد فشاندن چه سود دامن دلق
بیفکن این تن و فارغ ز دلق و دامان باش
نرفت خرقه تقوی برهن باده فروش
چنین لباس بآتش بسوز و عریان باش
سخن ز زلف و رخ اوست در ولایت عشق
بقید این دو مجرد ز کفر و ایمان باش
پیام زلفش دیوانه بگوشم گفت
که چند طالب جمعیتی پریشان باش
بجسم طاعت جانانت از گران جانیست
پینثار وی از پای تا بسر جان باش
ز طعن خلق مرنج ار ترا بفقر رهی است
در این عمل یم زخار و مهر تابان باش
مبین بخلق که این یارو آن یک اغیار است
بکشت عارف و علمی چو ابرنیسان باش
بکوی میکده رندن غلام پیمانند
تو نیز بر سر پیمانه بند پیمان باش
مقام فقر و فنار را بسلطنت مفروش
گدای کوی خرابات باش و سلطان باش
دو گام باشد اگر ره قلندرانه روی
باین دو گام برون از وجوب و امکان باش
صفی مده بدری جان که بر تو جان ندهند
بر آستانه جانان بمیر و جانان باش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.