هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری و بی‌خبری از دوستش شکایت می‌کند و از پیک صبا می‌خواهد که خبری از او بیاورد. او از روزگار سخت و ناامیدی می‌گوید و از عشق و دل‌تنگی برای معشوق سخن می‌راند. شعر پر از تصاویر شاعرانه و احساسات عمیق عاشقانه است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

شمارهٔ ۵۲

امروز نیامد به من از دوست بریدی
ناورد از آن لعل دلاویز نویدی

هر روز پیامش سوی رندان سحر خیز
پس زودتر از قافله ی صبح رسیدی

ای پیک صباگو بوی از خاک نشینان
با همچو غزال از چه به یک بار کشیدی

گفتی که دم آخرم آیی تو به بالین
باز آی که دیگر به بقا نیست امیدی

تا بر ننشیند به ضمیر تو غباری
پیشت نفس آهسته کشیدیم و تو دیدی

خون گشته دل از طره ی مشکین تو مانا
بین اشک من ار نافه ی نابسته شنیدی

پیش گل رؤیت بز دار لاف شکفتن
چون باد سحر گه دهن غنچه دریدی

بایست که از خون شهیدان کند امساک
آن شیخ که شوید دهن از ذکر نبیدی

شد کهنه صفی دلق به بازار خرابات
یک بار در آور زپی رهن جدیدی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.