هوش مصنوعی:
این متن عرفانی از زبان عبدالملک الملک سخن میگوید که خود را نوح و عالم را چون فلک میداند. او مالکیت مطلق را از حق میبیند و نفس خود را مملوک دست اقتدار خداوند میداند. در این متن، عبودیت و خلوص در برابر خداوند مورد تأکید قرار میگیرد و قلندر به عنوان کسی که از هر اسم و رسمی برتر است، توصیف میشود. همچنین، اشارهای به گذشتگان و حکمت آنها شده و در نهایت، سلطان دو عالم به خاک افتاده و در لباس گدا ظاهر میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین دشوار میباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات خاص عرفانی و سبک شعری قدیمی ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۲۹۰ - عبدمالک الملک
دگر بشنو ز عبد مالک الملک
که او نوح است و عالم جمله چون فلک
ظهور مالکیت را بمطلق
ز حق بیند بکل ما سوی الحق
به بیند نفس خود را خاصه مملوک
بدست اقتدارش شیئی مفلوک
در او یادب عبودیت تحقق
نیابد در خلوصش ره تفرق
چو دید او مالک الملک است مولی
عبودیت ز بهر اوست اولی
شود از قید رقیت خود آزاد
که کونینش نیاید هیچ در یاد
رسد از حق مجازاتش بتکرار
که از حق مالکالملک است و مختار
به ربقه اوست از مه تابماهی
دهد بر هر که خواهد پادشاهی
ورا خوانند درویشان قلندر
که از هر اسم و رسمی اوست برتر
قلندر نیست در حدی مقامش
بریزد هر چه شد لبریز جامش
چو تشریف بقا دادند بر دوش
ورا افکند وکرد آنرا فراموش
پس از آن کو ملک را حکمت آموخت
شد اندر کنج نادانی و لب دوخت
مپرس از من قلندر را که آن کیست
خدا داند پس از هستی شد او نیست
چو سلطان دو عالم از خدا شد
نهاد آنرا و در دلق گدا شد
شد ار چه خاک پایش زیب افلاک
چه افلاکی چه زیبی کم شد از خاک
که او نوح است و عالم جمله چون فلک
ظهور مالکیت را بمطلق
ز حق بیند بکل ما سوی الحق
به بیند نفس خود را خاصه مملوک
بدست اقتدارش شیئی مفلوک
در او یادب عبودیت تحقق
نیابد در خلوصش ره تفرق
چو دید او مالک الملک است مولی
عبودیت ز بهر اوست اولی
شود از قید رقیت خود آزاد
که کونینش نیاید هیچ در یاد
رسد از حق مجازاتش بتکرار
که از حق مالکالملک است و مختار
به ربقه اوست از مه تابماهی
دهد بر هر که خواهد پادشاهی
ورا خوانند درویشان قلندر
که از هر اسم و رسمی اوست برتر
قلندر نیست در حدی مقامش
بریزد هر چه شد لبریز جامش
چو تشریف بقا دادند بر دوش
ورا افکند وکرد آنرا فراموش
پس از آن کو ملک را حکمت آموخت
شد اندر کنج نادانی و لب دوخت
مپرس از من قلندر را که آن کیست
خدا داند پس از هستی شد او نیست
چو سلطان دو عالم از خدا شد
نهاد آنرا و در دلق گدا شد
شد ار چه خاک پایش زیب افلاک
چه افلاکی چه زیبی کم شد از خاک
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۸۹ - عبدالروف
گوهر بعدی:بخش ۲۹۱ - عبدذی اجلال و الاکرام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.