هوش مصنوعی:
این متن به موضوع ریا و تظاهر در رفتارهای اجتماعی مانند مدح و ذم دیگران میپردازد. شاعر تأکید میکند که ارزش واقعی انسان نه در تعریف و تمجیدهای دیگران، بلکه در صداقت و استواری درونی است. همچنین، هشدار میدهد که دنبال کردن تأیید دیگران و تظاهر به فضایل، نتیجهای جز پوچی و ناکامی ندارد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و اجتماعی است که درک آن نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از روابط انسانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۴۵۷ - علامه اخری لدفع الریاء
تو را گویم علمتهای مجموع
ریارا کی شود سر تا که مقطوع
ز مدح و ذم شوی وقتی که آزاد
نجنبد کوه عزمت هیچ ازین باد
مساوی آیدت تکذیب و تعریف
بود باید بیادت ذم و توصیف
ز بادی شد پریشان خار و خاشاک
ز طوفانها نجنبد توده خاک
بلرزد کاهی از بادی نه الوند
بود مرد ریائی قدر او چند
که گوشش بر قبول ورد خلق است
باین کند و غل و را پا و حلق است
مگر مدحش کجا در انجمن شد
کمالاتش قبول مرد و زن شد
زیاد و کم بسی گوید بتوصیف
ز خلقان تا کنندش خلق تعریف
بدی گر گفته باشندش ز جائی
پی دفعش فزاید بر ریائی
مگر ذمش بدل گردد بتحسین
کند هر سو طلب یاری سخن چین
که گویندش بمجلسها حکایت
کرامتها کنند از وی روایت
بذکر و ورد و طاعاتست دایم
بود شب در قیام و روز صائم
فلانکس شد مریدش یافت منصب
نیازی هر که بردش یافت مطلب
دعایش بس مجرب درمهمات
در انکارش بسی دیدند آفات
از آن غافل که بعد از رنج افزون
نصیب از نیل خلقش نیست جز خون
از آن غافل که این خلق مکدر
دو صد بارند از وی بینواتر
گذشته عمر و بادش برده خرمن
نه جز ریگش بجای زر بدامن
غرض تا در خیال مدح و ذمی
بتن زان مرده مارت هست سمی
پی تحصیل تریاقی کن اقدام
مهل کز کف رود اوقات و ایام
ثنای خلق معیار ریا دان
فسردنها ز دم اژدها دان
گر افشردی و او را جنبجو نیست
دگر میدان که روحی اندرو نیست
ریارا کی شود سر تا که مقطوع
ز مدح و ذم شوی وقتی که آزاد
نجنبد کوه عزمت هیچ ازین باد
مساوی آیدت تکذیب و تعریف
بود باید بیادت ذم و توصیف
ز بادی شد پریشان خار و خاشاک
ز طوفانها نجنبد توده خاک
بلرزد کاهی از بادی نه الوند
بود مرد ریائی قدر او چند
که گوشش بر قبول ورد خلق است
باین کند و غل و را پا و حلق است
مگر مدحش کجا در انجمن شد
کمالاتش قبول مرد و زن شد
زیاد و کم بسی گوید بتوصیف
ز خلقان تا کنندش خلق تعریف
بدی گر گفته باشندش ز جائی
پی دفعش فزاید بر ریائی
مگر ذمش بدل گردد بتحسین
کند هر سو طلب یاری سخن چین
که گویندش بمجلسها حکایت
کرامتها کنند از وی روایت
بذکر و ورد و طاعاتست دایم
بود شب در قیام و روز صائم
فلانکس شد مریدش یافت منصب
نیازی هر که بردش یافت مطلب
دعایش بس مجرب درمهمات
در انکارش بسی دیدند آفات
از آن غافل که بعد از رنج افزون
نصیب از نیل خلقش نیست جز خون
از آن غافل که این خلق مکدر
دو صد بارند از وی بینواتر
گذشته عمر و بادش برده خرمن
نه جز ریگش بجای زر بدامن
غرض تا در خیال مدح و ذمی
بتن زان مرده مارت هست سمی
پی تحصیل تریاقی کن اقدام
مهل کز کف رود اوقات و ایام
ثنای خلق معیار ریا دان
فسردنها ز دم اژدها دان
گر افشردی و او را جنبجو نیست
دگر میدان که روحی اندرو نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴۵۶ - علامه دفعالریاء للمجاهد
گوهر بعدی:بخش ۴۵۸ - علامت اخری لدفع الریاء
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.