۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

مرا ز آدم خاکی چو غم بود میراث
کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

جهان بود حدثی بازمانده از فرعون
بشو به آب قناعت تو دست ازین احداث

چو گنده پیر قبیح است دهر مردم خوار
برو چو اهل یقینش طلاق کن به ثلاث

فلک چو حادثه زای است زو مشو ایمن
پناه بر به در می فروش از آن احداث

جهان چو بر سر راه قیامت است بلی
منه اساس اقامت که نیست جای اثاث

خبیثه ای است جهان و تو باز عالم قدس
چو کرکسان مکن امروز خوی بر اخباث

بنه تو دل به غم و غصه جهان صوفی
چو این رسید ز حوا و آدمت میراث
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.