۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹

روی تو آتش است و برو خال چون سپند
زآن رو، ز چشم بد نرسد مر ترا گزند

دیگر نبات را به جهان قیمتی نماند
زآن دم که کرد حقه لعل تو نیمخند

چون نیشکر ز قد تو لاف دروغ زد
قناد در دکانش از آن ساخت بند بند

در حقه های زلف تو دل ماند مبتلا
آهو کجا رود چو در افتاد در کمند

ای زاهدان چه منع من از عشق می کنید
بادست چون نصیحت مجنون مستمند

ما عاشقیم و هر دو جهان زیر پای ماست
آری به یمن دولت عشقیم سربلند

تلخ است صبر بر دل صوفی ولی چه باک
بیمار را چو داروی تلخ است سودمند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.