۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰

ای خجل در چمن از قامت تو سرو بلند
چشم شوخ تو سبق برده زبادام خجند

دل زابروی تو پیوسته گرفتار بلاست
چون رهد مرغ که افتاده بود دام کمند

این چه بالا و میان است و چه ابرو و چه چشم
یارب از چشم بدانت نرسد هیچ گزند

چه زنی لاف ز میم دهن تنگ حبیب
برو ای غنچه سیراب، تو بر خویش بخند

ای پری در غم سودای توام دیوانه
ناز تا کی بود و جور و جفاهای تو چند

چه نشینی به رقیبان و دلم خون سازی
گر وفایی نکنی جور و جفا هم مپسند

صوفیا چند کنی ناله، ز خوبان گفتی
گر تو خواهی که به کس دل ندهی دیده ببند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.