۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵

خرم آن روز که دیدار توام روزی بود
وصل جان بخش توام دولت پیروزی بود

قصد جان داری و در سینه فکندی آتش
با من اینها ز تو از غایت دلسوزی بود

غمزه بر کشتن عشاق چه تعلیم کنی
نیک استاست چه حاجت به بدآموزی بود

گفتمش ریخته شد خون رقیب تو به خاک
گفت احسنت مرا زان که بسی موزی بود

گرچه شد عاشق و رسوای جهان عیب مکن
چه کند صوفی درویش چو این روزی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.