۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

هر شب من و غمهای تو و روی به دیوار
جز شمع نسوزد دل کس بر من افگار

در عشق جفا و ستم و جور رقیبان
این هر سه بلا را بکشم آه به ناچار

در کوی سلامت شرف عشق مجاب است
ترک سر و دستار کن و باده به دست آر

غمهای تو این نوع که آورد به من رو
جان در سرو کار تو کنم عاقبت کار

شوری است به دور قمر و فتنه عالم
بد عارض زیبای تو آن زلف سیه کار

پابوس توام دست دهد عاقبت الامر
گر بخت شود بر من بیچاره مددگار

صوفی چه کنی ناله شبها ز فراقش
بختت چو به خواب است چه از دیده بیدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.