۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

گل جمال تو خواهم بهار را چه کنم
به پیش زلف تو من سبزه زار را چه کنم

اگر نهان کنم از خلق عشق آن مه را
فغان و آه دل بیقرار را چه کنم

چمن اگر چو نگارست تازه و خرم
چو ساعد تو نبینم نگار را چه کنم

مرا که سیب زنخدان یار می باید
به صحن باغ تماشای نار را چه کنم

اگر روم ز دیارش من این زمان، تا صبح
ازین دیار روم درد یار را چه کنم

شدست دیده مرا در غم تو چون جیحون
بیا بگوی لب جویبار را چه کنم

رقیب را نتوان دید بی رخش صوفی
چو رفت گل ز چمن زخم خار را چه کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.