هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق، جدایی، جفای زمانه و رنج‌های روحی خود می‌گوید. او از شکستگی دل، دوری از معشوق، ناعادلانه بودن روزگار و حسادت دیگران شکایت دارد. همچنین به تقدیر و قضای الهی در عشق اشاره می‌کند و از این که حتی صوفیان نیز غم او را درک نکرده‌اند، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین برخی از مضامین مانند جفای زمانه و تقدیر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۶

دارم دلی شکسته و جان فگار هم
در سر خیال باده و سودای نار هم

از وی جدا فکند مرا چرخ دون نواز
چون او نساخت آه به من روزگار هم

خواهی چو یار را به جفای رقیب ساز
با وصل گل خوش است جفاهای خار هم

ما را ز دار بیم چرا می کند حسود
گر پای دارد او، چه غم از پای دار هم

افلاس و عاشقی و جفای زمانه باز
افزود این همه به جفای نگار هم

عشق تو سرنوشت قضا بود ظاهرا
تقدیر کرده بود مگر کردگار هم

صوفی به صد زبان غم خود گریبان کند
حقا یکی نگفته بود از هزار هم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.