۹۵ بار خوانده شده

بخش ۱۰

رخ تو آیت حسن و دهان دروست چو میم
مثال خال تو و زلف همچو نقطه جیم
در جواب او

مرا به کاسه بغرا محبتی است قدیم
گواه، صحنک ماهیچه است و آش حلیم

زهمدمی چغندر شدست آش ترش
به روزگار چنین تیره و سیاه گلیم

کشیده صف نخود آب و برنج و نان عسل
منم شجاع و نترسم ازین چهار غنیم

دلم به صحنک حلوا و نان بود مشغول
چو من به قابض ارواح جان کنم تسلیم

بنوش خربزه چندان که جای جان نبود
که سیر چون بود انسان ورا ز مرگ چه بیم

اگر بود ته نان در سقر روان زان پیش
من شکسته چو دونان روم به قعر جحیم

شود به سفره چو نانها تمام و ناشده سیر
به پیش صوفی مسکین زهی عذاب الیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹
گوهر بعدی:بخش ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.