۹۴ بار خوانده شده

بخش ۲۴

لب لعل تو شفای دل بیماران است
هر که را نیست غم و درد تو بیمار آن است
در جواب او

وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است
که به ناگه بربایند، چو در دکان است

هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت
هست این چاکر دیرینه و او سلطان است

گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا
بخر امروز تو ای خواجه که بس ارزان است

چند گویی که مرا هست هوس آب حیات
بهتر از آب حیات ارطلبی این نان است

گر بسوزد مکنش عیب تو ای یار عزیز
دل سودا زده چون در هوس بریان است

گر چه با گوشت برابر شده، گر طباخ
کرد صد پاره تنش را و سزای آن است

هر چه گویند ز شوق عسل و قلیه برنج
در دل صوفی سودا زده صد چندان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۳
گوهر بعدی:بخش ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.