۱۲۲ بار خوانده شده

بخش ۴۸

دارم هوس جمال بغرا
دورم چو من از وصال بغرا

تا چند پزیم روز تا شام
در دیگ هوس خیال بغرا

مالیده شد او، به خویش پیچید
ماهیچه ز انفعال بغرا

من بعد ثنای گوشت گویم
گر قلیه بود کمال بغرا

در خلوت دیگ جز نخود کس
واقف نشود ز حال بغرا

افتاده به دست عام مسکین
در روز و شبان و بال بغرا

عیبش نکنی که گشته مسکین
صوفی فقیر لال بغرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۷
گوهر بعدی:بخش ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.