۹۲ بار خوانده شده

بخش ۱۱۱

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد
در جواب او

چو دیگ قلیه برنجم سحر به جوش آمد
دل رمیده من ساعتی به هوش آمد

ز شوق نان تنک بین که مرغ بریان باز
به روی آتش سوزنده در خروش آمد

مرا ز دختر گیپا تعجبی است به دل
که با وجود دل پر چرا خموش آمد

به پنج اشکنه قانع شو و غنیمت دار
ز دیگ کله مرا دوش این به گوش آمد

رسید نان تنک، مژده بخش بریان را
که ناامید نباشی که سترپوش آمد

ز یمن دولت میمون مطبخی بودست
که خوان اطعمه دوشینه ام به دوش آمد

دل شکسته صوفی ز اشتیاق طعام
غلام حلقه به گوشان نان فروش آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۰
گوهر بعدی:بخش ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.