هوش مصنوعی: متن بالا بیانگر درد عشق و اسارت دل در بند معشوق است. شاعر از غم و اندوه خود می‌گوید و آرزوی رهایی از این قید را دارد. او زیبایی معشوق را ستایش می‌کند و از ناتوانی خود در رهایی از این عشق سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به صوفی و ناتوانی او در فهم عشق دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به درک ادبی بالاتری دارند.

بخش ۱۲۰

دارم دل دیوانه گرفتار به بندی
ای همنفسان در خم ابروی کمندی
در جواب او

گر دست دهد آه مرا شربت قندی
از غم نرسد بر دل من هیچ گزندی

در قید اسیب است دل و کی شود آزاد
مرغی که در افتاد به ناگه به کمندی

در دیده من خوبتر از قامت زناج
حقا که نیاید به جهان سرو بلندی

بگرفت دل از صحنک ططماج الهی
سیراب همی خواهم و غازی سمندی

تا تن خبری از سر سودا زده یابد
گیپا اگرت نیست بده کله چندی

بر قامت بریان زتنک جامه چو داری
زنهار زططماج برو دوز دو بندی

صوفی بجز از لوت زدن هیچ نداند
چون او نبود در همه آفاق لوندی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۹
گوهر بعدی:بخش ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.