۹۸ بار خوانده شده

بخش ۲۳ - رفتن خادمه از بر عاشق

خادمه بگشاد زبان پیش یار
کرد عیان قصه آن دلفگار

زاری او را به مناجات گفت
آنچه طلب کرد به حاجات گفت

سوخت دلم گفت ز درد دلش
قصه پیش آمده بس مشکلش

سر مکش از بهر خدا زان فقیر
این سخن از خادم خود در پذیر

گفت ایا خادمه مهربان
راست بگو من چه کنم این زمان

گرچه برو زار بباید گریست
از من ایا خادمه تقصیر چیست

از تو شنودم بنمودی جمال
نیست ورا ذره تاب وصال

من چه کنم خادمه، دیگر خموش
هر چه شنودی و بدیدی بپوش

هست مرا ترس رقیب این زمان
گر بمرد گو بمر آن نوجوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۲ - نامه هفتم
گوهر بعدی:بخش ۲۴ - آمدن خادمه از بر معشوق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.