۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶ - زلف پریشان

جانا سر و جان فدیه بر جان تو بادا
جان برخی آن لعل چو مرجان تو بادا

هر کس که به جای تو گزیند دگری را
هر دم به سرش تیغ سرافشان تو بادا

هر دیده که غیر از تو ببیند رخ غیری
آن دیده نشان سر پیکان تو بادا

هر دل که در او نیست ز مهر تو نشانی
سوراخ ز نوک نی سوزان تو بادا

هر سر که بود زآتش سودای تو خالی
سرگشته چو گو، در خم چوگان تو بادا

خواهم ز خدا کاین دل دیوانه «ترکی»
در سلسلهٔ زلف پریشان تو بادا

عمری است که مداح و ثنا خوان شما هست
خواهد که همه عمر ثناخوان تو بادا

تو شیر خداوندی و داماد رسولی
جان های محبان همه قربان تو بادا

جان و تن یاران و محبان تو یکسر
قربان تن و جان عزیزان تو بادا

شاها نبود لایق قربان تو جانم
جان فدیه بر قنبر و سلمان تو بادا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - آب بقا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - خم زلف
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.