۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷ - خم زلف

مکن ز شانه پریشان، کمند گیسو را
به دست باده مده زلف عنبرین بو را

از آن زمان که به چشم تو چشم بگشودم
از این سپس نکنم یاد، چشم آهو را

به نیم غمزه دلم را دو چشم جادویت
چنان گرفت که چنگال باز، تیهو را

به یک اشاره صف لشکر به هم شکند
اگر اشاره کنی ترک چشم جادو را

خیال تیر زدن گر به ترک چشم تو نیست
برای چیست کشیده کمان ابرو را

به چشم مست تو از ابلهیست پنجه زدن
که راست طاقت این ترک سخت بازو را

تو گر ز عارض چون مه نقاب برداری
خجل ز خویش کنی صدهزار مه رو را

قدت چو سرو، دو پستان چو میوهٔ لیمو
کسی به سرو ندیده است بار لیمو را

اگر به سیر چمن بی تو من روم چکنم
کنار سبزه فضای چمن، لب جو را

سرم چو گوی و خم زلف توست چون چوگان
خوش آن دمی که به چوگان زنی تو این گو را

به قتل «ترکی» مسکین چنین شتاب مکن
که هیچ کس نکشد طوطی سخن گو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - زلف پریشان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - قامت رعنا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.