۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸ - خورشید منیر

مستی اگر از شرب ننید است و شراب است
پس چشم تو ناخورده شراب، از چه خراب است

این رنگ حنا نیست که داری به کف دست
از خون دل ماست که دست تو خضاب است

شب ها ز غم نرگس بیمار تو تا صبح
بیمارم و، بیدارم و، چشم تو به خواب است

خورشید منیر است که پنهان شده در ابر
یا بر رخ زیبای تو از زلف نقاب است

بر کشتن من، خنجر مژگان تو کافی است
خنجر مکش و تیغ مزن! این چه شتاب است

دل جویی من گر بنمایی گنهی نیست
دلجویی دل سوخته گان، عین ثواب است

اینجا که تویی حاضر و، چنگی و ربابی ست
هوشم به تو و،گوش بر آواز رباب است

این بوی دل سوخته در سینه ی«ترکی» ست
جانا! تو مپندار که این بوی کباب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷ - حلقهٔ چشم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹ - حلقهٔ رکاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.