هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از هجران معشوق می‌گوید. او با بیان احساسات خود، از بی‌توجهی معشوق و درد فراق شکایت می‌کند و امیدوار است روزی به وصال برسد، هرچند می‌داند این آرزو برآورده نخواهد شد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسات عمیق است که درک آن‌ها برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۴۱ - شرط دوستی

روز نخست، دل به تو دادم عبث عبث
داغ غمت به سینه نهادم عبث عبث

دیدم کمند زلف خم اندر خم تو را
دانسته در کمند، فتادم عبث عبث

دل بر تو بستم از سر شب، تا به صبحدم
از دیده راه اشک، گشادم عبث عبث

هر شب ز هجر روی تو بی داد می کنم
روزی نمی رسی تو به دادم عبث عبث

من شرط دوستی به تو آرم به جا و تو
بستی کمر چرا؟ به عنادم عبث عبث

دانم که هیچ وقت، تو یادم نمی کنی
اما نمی روی تو زیادم عبث عبث

باشد که بینمت چو از این کو چه، بگذری
در راه انتظار، ستادم عبث عبث

نبود به غیر وصل تو در دل مرا مراد
دانم نمی دهی تو مرادم عبث عبث

«ترکی» زمان صحبت جانان نمی رود
تا عمر باقی است، زیادم عبث عبث
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰ - گلشن وصل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲ - طلعت آفتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.